عشق لحظه ای پارت پنجم

ana kermani ana kermani ana kermani · 1404/4/30 16:24 · خواندن 1 دقیقه

مرینت:

همدیگه رو بوسیدم و بوسیدم و بوسیدم .......تا زنگ خورد و بعد که یاد قرار امشبمون افتادم قند تو دلم آب شد

آدرین:

من ........فک کردم خوابم ولی فهمیدم بیدار بیدارم بعد از یاد آوری قرار امشبمون قند تو دلم آب شد

 

ساعت ۶ شب

مرینت:

هوفففف باید بهترین لباس هایم را بپوشم فک کنم این لباس قرمز بلندو با پاشنه ده سانتی قرمز بپوشم خوبه👠

(بعد ۱۰ دقیقه رانندگی و به خانه ی آدرین رسیدن)

مرینت:

سلام من دوست آدرینم اومدم با هم ریاضی کار کنیم

آیفون در:

حتما تشریف بیاورید

آدرین: (در باز میشه و با چشمانی خیره به مرینت را میزنم)

سلام...............مری.......نت

مرینت:

سلام آدرین بهتره.......بهتره.....بریم تو اتاقت

نظرت چیه؟

آدرین:

آمم فکر خوبیه بیا بریم

این دختر از داستانها شکل گرفته و اومده تو زندگی من........ اوه من مرینت (بوسیدمش و آروم آروم لباس رو درا وردن)

مرینت:

آدرین من نمیتونم........... مممممممم (آدرین مرینت رو بوسید)

در رویا هام بودم اما عذاب وجدان داشتم باید بهش میگفتم ب.ا.ک.ر.ه نیستم اما حالت ش.ه.و.ت بهم قبله کرد و دیگه تو حال خودم نبودم 

 

خب خب دوستان پایان این پارت هستش و پارت بعد صحنه دار هستش 🔞🌱🌸🪐

بای بای 🌟