عشق لحظه ای پارت چهار

ana kermani ana kermani ana kermani · 1404/4/30 00:31 · خواندن 1 دقیقه

مرینت:

من بیدار شدم و دیدم ل.خ.ت.م و بدون اینکه حتی یک ثانیه فکر کنم رفتم خودم رو سریع شستم و بعدش به ساعت نگاه کردم و دیدم دوبارههههه دیرم شدههههه و مجبور شدم با همون لباس هایم فرار کنم 

لوکا:

مممممممم.......ر.ا.ب.ط.ه با اون دختر مثل یک رویا ی شیرین بود و من را آروم میکرد دلم نمی‌خواد حتی یه نفر به اون بدن نرم و سفیدش دست بزنه🤤

مرینت:

وقتی با اون لباس هایم به سمت مدرسه رفتم دیدم همه ی نگاه ها روی من هست راستش یکم معذب شدم تاااااا.........آدرین و دیدم و به یاد قرار امشبمون افتادم .

آدرین:

وقتی دیدمش اول با اون لباس های ه.ات و جذابش قند تو دلم آب شد ولی بعدش یادم اومد در معرض دید چندین نفره و اعصابم خورد شد ......... امیدوارم امشب بیاد.

نویسنده:

سر کلاس بودند تا اینکه کلاس تمام شد و در دستشویی همدیگر را دیدند

مرینت:

سلام ......آدر.....ین.

آدرین:

سلام .م.....رین....ت

مرینت:

تعجب کردم اسمم را با لکنت گفت چون فکر میکردم فقط منم که عاشقانه عاشقشم ولی دقیقا ...... فکر کنم..........الان وقت اعتراف به 

..........عشق مان بود

آدرین:

انقدر به چشمم مثل پرنسس ها نیومده که دیگه نمی‌تونستم این حقیقت بسیار زیبا را از اون پنهان کنم ......... اینکه.....دوستش دارم

مرینت و آدرین (هم زمان):

دوستت دارم 

مرینت:

نمی‌دونم چی شد فقط می‌دونم که .......

 

پایان این پارت هستش

پارت بعد صحنه دار هستش 🔞

تا پارت بعد بای بای 🌟